همه چی در هم و بر هم

شعر و ...
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندها

۱۳ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

سلام آقای خوبیها،سلام ای قرص ماه نور                      

تو اقیانوس پر مهری،سلامت میدهم از دور

سلام ای مرکز ثقل تمام مردی و ایثار

سلام ای ناجی غم های مرد زار

سلام ای برکت خاک خراسان

سلام ای نوح وفخر ملک ایران

سلام ای دست اعجاز خدایی

تو بر هر ناشناسی آشنایی

مسافر در پی راه تو بسیار

قدم گاهت بهشت و وعده ی یا ر

شفاعت پیشه ی آهوی تنهایی

سلام ای رهبر امواج دریایی

به خاک مرده با دست مسیحایی نشان دادی

به ملک بی نشان توس،جان تازیی را ارمغان دادی

تو آن پیغمبر هشتم،رسول دین و دنیایی

درختی آنچنان سرور،که از هر گوشه پیدایی

سلامت میدهم ای کعبه ی حجاج بی عیب

بنو شان بر دلم شرابی از غیب

روزبه
۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۸:۱۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

جهان مملواز گرگهایی، که خون آدمی زادی بنوشند

و بر روی زمین تا می توانند برای سلب آزادی بکوشند

به راه قدرت و کسب قلمرو، قطاری از صف تابوت بر پاست

و بر روی دل خونین این دیر هزاران ناله ی سنگین بر جاست

طنین واژه ی رویایی صلح به وقت جنگ تنها یک زبانست

نوای گرم آتش بس آنجا، سکوتی سردهمچو تازیانست

دمکراسی،حقوق خلق خواهی سراب  مردمان طالع بین است

و در پشت نقاب کدخداها، جذام مهربانی در کمین است

برادر با برادر آنچنان سرد که گویی آشنایی در زمین مرد

گل خوش رنگ باغ همنوایی به بوران قساوتها  پژمرد

به شیپور عدالت می دمیدند

همان هایی که جانها را  دریدند

 به جرم رنگها ودین وافکار

 چه سرها بی گناه رفته است بر دار

به حکم ثروت وطلای زیرین

به استثمار رفته ملک دیرین

لباس میش ها تن پوش کفتار

 نگهبانان به خوابی خوش گرفتار

به هر گوشه ز دنیا قصه اینست

خلایق در زمین در جنگ وکین است

روزبه
۰۷ مهر ۹۲ ، ۲۱:۲۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

 روز گرم و پرمحبت

بلبلان آواز خوان و پر حرارت

نغمه شاد پرستوی مهاجر

خنده ی زیبای گلبرگ مسافر

چشمه ساران ناز سیما،همره راه

جان تازه میدمند بر دشت و صحرا

بذر روح افزای باران

تازه میسازد هوای این گلستان

گردش پروانه های ارغوانی

دور شمع پر نشاط زندگانی

هجمه ی پر شور مرغانی شکاری

بر فرازقله هایی کهکشانی

رقص موزون چمن زاران سر خوش

با نوایی از نسیم مهربانی

قاصدک ها هم ره باد

قصه خوان مجنون و سر شاد

رو به سوی دشت و دریا

ساده اما پر معما

اشتیاق هر سو کشاندند

بذر خوبی را فشاندند

کودک نو پای گندم

مینشیند پای صحبت های مردم

زرنگاران خوشه هایی پر هیاهو

زنده میسازند گل و ریحان وشب بو

برکه از خشنودی مرغابیان مست

پر سخاوت نی به بالینش بپیوست

روی شن ها دسته ای ماهی حلوا

عشق بازی میکنند با موج و دریا

در بهشتی با چنین لطف و صفایی

زندگی باید، نه غم را هم صدایی

روزبه
۲۰ تیر ۹۲ ، ۲۳:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر