جام و جان
جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۱۳ ق.ظ
بروای دل برآنجایی که باید
که جانت را جزآنجا جا نباید
برون کن خاطرات سرد و سنگین
ز دریای وجود جان رنگین
در این وادی رها شو همچو آهو
رها ،همچو تنها یک پرستو
برو دل گیرو ،دل بازو دلبری کن
به جام و جان وساقی سروری کن
بگردان زندگی را با نگاهی
برون کن زین جهان هر چه سیاهی
بگیر این پند از پیر خرابات
که تنها زین جهان ماند همی پاک
که در توست و همی در تو نهان است
که تنها نامی در این جهان است
که گر یابی هم او را، راست گردی
واز محنت کشیدن باز گردی
در آن بینی جهانی برتر از گل
نمایان هر چه را خواهی از آن گل
۹۲/۰۴/۲۱